مرور خاطرات جهادگران جهاددانشگاهی به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس؛
وقتی «دفاع دانشبنیان» در بحران نتیجه داد/ بالهای موشک کاتیوشا روی دستان فرشتگان
#روایت_دفاع_دانشبنیان_جهاددانشگاهی (۱)
به گزارش روابط عمومی جهاددانشگاهی، چهلوشش روز بیشتر از تشکیل جهاددانشگاهی نمیگذشت که در همان ابتدای کار، پای این نهاد به جنگ تحمیلی که صدام علیه ایران آغاز کرده بود، باز شد. جنگی که ابتدا اعضای این نهاد در تأمین نیروی نظامی برایش نقش داشتند و در عملیاتهای نظامی مختلف آن شرکت میکردند، اما پس از گذشت یکسالواندی در حوزههای تخصصی و فنی هم به کمک رزمندگان آمدند و پروژههایی را به کمک دانشگاهیان در آن زمان انجام دادند که هر یک از آنها گرههایی از مشکلات نظامی باز کردند که شاید در تصورات هیچکس نمیگنجید.
در آن سالها همه کشورها با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ، عراق را تا بندندان به تسلیحات و تجهیزات نظامی مختلف تجهیز کرده بودند و ایران با دستخالی و پشت به همه آنها باید در مقابل رژیم بعث میایستاد. شاید صدام هم به اتکای همین پشتوانه بود که تصور میکرد میتواند چندروزه تهران را هم از آن خود کند.
اما همانگونه که رزمندگان در سالهای جنگ تا پای جان برای حفظ حیثیت و تمامیت ارضی ایران ایستادند، جهاددانشگاهی و اعضای آنهم به گفته خودشان و بر اساس تخصصی که داشتند، وظیفه خود میدیدند که در این شرایط بغرنج مشکلی از کشور حل کنند و درواقع در کنار شرکت در جبههها و حضور کنار رزمندگان، از آنها پشتیبانی کنند تا ضعفها و مشکلات موجود حل شود.
دکتر محمدصادق حاجی تاروردی مدیر اجرایی سازمان جهاددانشگاهی صنعتی شریف در دوران دفاع مقدس، خاطرات جالبی از فعالیتهای این نهاد در سالهای جنگ دارد. از جوانی و بیتجربگی بچههای جهاد در روزهای ابتدایی جنگ میگوید؛ اینکه چطور قدمبهقدم با زیرکی و تلاش، این نیروها خودکفا شدند و با خلاقیت توانستند، با وجود تحریمها، به پشتیبانی علمی و فنی جنگ کمک بسیاری کنند و در این میان جان بسیاری از رزمندگان و حتی مردم را نجات دهند.
او میگوید: در آن زمان، هیچکس باور نمیکرد جهاددانشگاهی با نیروی جوان و کمتجربهای که در اختیار دارد بتواند پروژههای بزرگ نظامی را که هر یک از آنها مشکلات بسیاری در جنگ برای رزمندگان به وجود آورده بود، اجرایی کند و گره از کار جبهه و جنگ باز کند؛ آنهم در شرایطی که همه کشورهای غربی و آمریکا و حتی شوروی با تمام وجود، عراقیها را پشتیبانی و البته ایران را تحریم میکردند.
دکتر حاجی تاروردی که پس از سالهای جنگ در بخشهای مختلف جهاددانشگاهی فعالیت کرده و سالها معاون پژوهش و فناوری این نهاد نیز بوده است، میافزاید: اعتماد کردن به این نیروی جوان برای بسیاری از زیر بخشهای مختلف مرتبط با جنگ، کار سختی بود، اما با دشواریهای فراوان، بالاخره اعضای جهاددانشگاهی در این حوزهها وارد شدند و در اغلب آنها به موفقیتهای بزرگی دست یافتند که البته در این میان باید از علیاکبر ترکان که در آن زمان رییس صنایع دفاع بود و سرلشگر شهید ستاری بهعنوان فرمانده نیروی هوایی یادکرد؛ چراکه برای مشارکت دادن جهاددانشگاهی در این پروژهها و نهایتا حل مشکلات جنگ در حوزهی دفاعی کمک بسیاری کردند.
وی ادامه میدهد: در سالهای جنگ، عراقیها تانک بسیاری در اختیار داشتند، اما ایران بهجای آن، موشک کاتیوشا داشت که موشک موثری بود و خط تولید آن را آلمانیها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران راهاندازی کردند؛ اما پس از انقلاب از کشور رفتند. این خط با مشکلات بسیاری مواجه بود و درواقع موشک کاتیوشا با وجود اینکه در جنگ بسیار مهم و کاربردی بود، با آن شرایط بهصورت ناقص تولید میشد و بلااستفاده بود؛ اما اعضای جهاددانشگاهی با تشکیل تیمی توانستند با وجود کارشکنی آلمانیها و با استفاده از توان علمی داخلی، خط تولید موشک کاتیوشا را رفع اشکال، بهینهسازی و راهاندازی کنند تا در طول سالهای جنگ از آن استفاده کنند و اینیکی از مهمترین پروژههایی بود که جهاددانشگاهی در آن نقش بسیار بزرگی داشت.
به گفته مدیر سازمان جهاددانشگاهی صنعتی شریف در دوران دفاع مقدس، این واحد سازمانی جهاد، بیش از صد طرح و پروژه را در حوزه دفاعی و نظامی انجام داد که سبب شد مشکلات بسیاری از رزمندگان در این حوزه حل شود. در ابتدا جهاددانشگاهی وارد حوزه تعمیرات تخصصی تجهیزات و قطعات نظامی شد و کمکم با پروژههای بزرگتر دفاعی روبهرو شد که میتوان به ساخت مین هوایی، بهینهسازی و بهروز کردن سیستم ناوبری هواپیماهای شکاری اف ۵ و پروژههای دیگر اشاره کرد.
در ادامه، مشروح گفتوگوی ما با دکتر محمدصادق حاجی تاروردی را با موضوع جمعآوری مستندات دفاع دانشبنیان جهاددانشگاهی و بهمناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس میخوانید؛ انتشار این سلسله مصاحبهها با جهادگران جهاددانشگاهی بهمناسبت ایام شکوهمند دفاع مقدس ادامه خواهد داشت.
جهاددانشگاهی در سالهای جنگ چه اقداماتی در حوزه دفاعی انجام داد و این نهاد چه سهمی در تأمین امنیت دفاعی کشور داشت؟
در سالهای جنگ مشکل بزرگی داشتیم؛ ارتش ایران بر اساس سلاحهای آمریکایی تعریفشده بود و پسازاینکه آمریکاییها به خاطر انقلاب اسلامی از ایران رفتند تجهیزات نظامی با مشکلاتی مواجه شد که حل آنها وابسته به قطعات یا نیروهای متخصص آمریکایی بود و این موضوع بسیار اهمیت داشت. زمانی که جنگ آغاز شد هر یک از تجهیزات نظامی پس از مدتی استفاده با چنین مشکلاتی روبهرو میشد و کشور بهتدریج وارد مرحلهای میشد که دست خود را خالی میدید و در آن شرایط آمریکاییها و غربیها هیچگونه کمکی در این زمینه نمیکردند. شرقیها که در آن زمان شوروی سابق بود آمادگی کمک در این زمینه را نداشتند یا اینکه ایران، چندان تمایلی در این زمینه از خود نشان نمیداد.
در آن زمان، جهاددانشگاهی وارد این عرصه شد؛ مهندس اکبر ترکان در آن سالها مدیرعامل سازمان صنایع دفاع بود که خودش دانشآموختهی دانشگاه شریف است و در زمانی که استاندار ایلام بود با دانشجویان دانشگاه شریف کارکرده بود و آنها را میشناخت و ما هم در آن زمان دنبال این بودیم که بتوانیم کاری را انجام دهیم و مشکلی را حل کنیم. البته جهاددانشگاهی در آن زمان با مشکل دیگری هم مواجه شد و آن این بود به دلیل آنکه حضرت امام خمینی (ره) از همه اقشار مردم خواسته بودند که در جنگ و جبههها حضور پیدا کنند؛ اعضای جهاددانشگاهی و دانشجویانی که آنهاهم جزو همین جوانان بودند و دلشان میخواست در جبههها حضورداشته باشند. و دست ما از نیروهای انقلابی و جهادی خالی می شد.
در 16 مرداد سال 1359 جهاددانشگاهی تشکیل شد؛ دانشگاهها تعطیل بود و حدود 40 روز بعدازآن، ارتش بعثی به ایران حمله کرد و جنگ آغاز شد. جهاددانشگاهی هم در آن برهه میخواست هر کاری از دستش برمیآید انجام دهد و امکانات دانشگاهها و اساتید هم به تعبیری بلااستفاده مانده بود و باید برایش راهحلی پیدا میکرد؛ بنابراین به این فکر افتادیم که در بخش علمی و فنی جنگ، ورود پیدا کنیم تا بتوانیم به حل مشکلات کمک کنیم که در پشتیبانی جنگ و سلاحهای جنگی خلاصه میشد. آقای ترکان در آن زمان پذیرفت که جهاد وارد این موضوع شود؛ البته اولویت اول، سلاحهای جنگی بود و ما نمیدانستیم که در صنایع دفاعی چه خبر است و چه مشکلی وجود دارد، اما آقای ترکان این مسائل را به ما منتقل میکرد.
آقای ترکان چه مسایلی را با شما مطرح کردند؟
یکی از مسایلی که ایشان با ما مطرح کرد این بود که کارخانه ساخت موشک کاتیوشا که به کمک آلمانیها در ایران احداثشده بود و خط تولید تقریباً آماده داشت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با رفتن آلمانیها خط تولید تقریباً کار نمیکرد. درحالیکه همه نیروهای موردنیاز کارخانه، آموزشدیده بودند. یک مشکل اساسی در این خط وجود داشت و موشک کاتیوشا وقتیکه شلیک میشد به هدف اصابت نمیکرد؛ دقتی در کار نبود و حتی پس از شلیک، تهدیدی برای جبهه خودی بود.
در آن زمان، بچههای جهاددانشگاهی خط را بازدید کردند و متوجه شدند که یکی از بالهای این موشک پس از شلیک جدا میشود و همین مسأله باعث میشود که هدف خود را گم کند و زمانی که لاشه موشک را پیدا میکردیم میدیدیم که موتور موشک ترکیده است.
موشک کاتیوشا، موتوری به طول یک متر دارد که شامل یک محفظه فلزی بسیار مقاوم است و وقتی سوخت آن روشن میشود گاز شدیدی از خود تولید میکند و باعث میشود که موشک به سمت هدف حرکت کند. درواقع سوخت موشک که چند دقیقه عمل می کند دمای زیادی را در محفظه موتور ایجاد می کند، در این فاصله، موتور موشک هم نباید آسیبی ببیند؛ اما موشکهای ما آسیب میدید. تیمی از بچههای مهندسی مکانیک، برق، مهندسی شیمی، صنایع و متالورژی دورهم جمع شدند و اشکالات را به ترتیب شناسایی کردند. در آن زمان، متوجه شدیم قالبی که یکی از بالکهای موشک را میسازد اشتباه طراحیشده است و باعث میشود که پایه بالک موشک بسیار نازک شده و در هنگام شلیک، کنده شود. آلمانیها به دلیل آنکه هنوز خط تولید کامل نشده بود، متوجه این اشکال نشده بودند. البته از این دست مشکلات و نواقص در خط تولید موشک کاتیوشا بسیار بود. بهعنوانمثال، سوخت موشک هم مشکل داشت چراکه بعضی مواقع عمل نمیکرد و برخی اوقات باعث میشد که موتور بترکد.
یکی دیگر از مشکلات این بود که محفظه فولادی که نقش موتور را بعهده داشت عایقی داشت که آن عایق باید چند دقیقه حرارت شدید سوخت را تحمل میکرد تا موشک به سرعت حداکثر برسد و به هدف اصابت کند اما این عایق به دلیل آنکه آلمانیها جنس درستی به ما نداده بودند، مشکل داشت؛ بنابراین سرجمع پنجتا شش اشکال مهم از این موشک شناسایی کردیم که باعث میشد موشک بهدرستی عمل نکند و گروههای تخصصی مختلف هر یک برای رفع مشکل دستبهکار شدند. بهعنوانمثال، ما در گروه شیمی به دنبال حل مشکل سوخت رفتیم تا بدانیم چرا بهدرستی کار نمیکند و منفجر میشود، چون سوخت موشک باید بسوزد و این احتراق دائم گازی را تولید میکند که موشک را از زمین بلند میکند. برای حل مشکل موتور، گروههای متالورژی و مکانیک به این نتیجه رسیدند که فولادی که برای محفظه موتور مورداستفاده قرارگرفته مشکل دارد و جالب اینجا بود که آلمانیها در ابتدا نمیپذیرفتند و میگفتند شما بلد نیستید که با آن کارکنید و ما از همین فولاد در آلمان استفاده میکنیم و مشکلی نداریم. نهایتاً به آلمانیها گفتیم خودتان از این فولاد استفاده کنید تا ببینید چه مشکلی دارد و نهایتاً وقتی فولاد را برای ساخت محفظه موتور میکشیدند پاره میشد و پسازاینکه پذیرفتند، قرار شد جلسهای برای بررسی این موضوع ترتیب دهیم که خاطرهای شنیدنی از آن به یاد دارم.
چه خاطرهای؟
داستان از اینجا شروع شد که میخواستیم در مورد فولاد بهکاررفته در محفظه موتور این موشک با آلمانیها صحبت کنیم و هرقدر به آلمانیها میگفتیم که فولادی که شما به ما دادهاید، مشکل دارد قبول نمیکردند و کسانی که در جلسه نشسته بودند معمولاً جزو تیم بازرگانی آلمانیها بودند و اعضای جهاددانشگاهی همگی مهندس و متخصص بودند. نهایتاً بحث به اینجا رسید که قرار شد یک مهندس متالورژ آلمانی به ایران بیاید و در مورد این موضوع بهصورت تخصصی بحث و گفتوگو کند. هفته بعد با حضور مهندس آلمانی جلسه را دوباره تشکیل دادیم؛ جالب این بود که مهندس آلمانی پیرمردی باتجربه بود و ما همه جوانهای 27، 28 ساله و به همین دلیل او فکر میکرد که ما تجربه کافی و دانش لازم را نداریم و در مقابل ما مقاومت میکرد. به خاطر این مساله گروه متالورژی قبل از تشکیل جلسه با میکروسکوپ الکترونی از کریستالهای فولاد عکسبرداری کرده بودند تا در صورت لزوم آن را بهعنوان سند برای اثبات ادعایشان استفاده کنند. هرقدر مهندس آلمانی برای ما دلیل و برهان میآورد که حرف شما درست نیست، بچههای جهاددانشگاهی دلیل دیگری میآوردند و نهایتاً سند خود را رو کردند که نتیجه آن تسلیم شدن مهندس آلمانی بود. بسیار جالب بود که او پس از ثابت شدن حرفهای ما دستش را مقابل همه این جوانان به نشانه تسلیم بالا برد و همه آلمانیها شوکه شده بودند و به آنها ثابت شد که مشکلی در فرآیند ساخت موتورموشک وجود ندارد و درواقع، این فولاد بود که مشکل داشت. جالبتر اینکه یک نفر از تیم ما که از آلمان آمده بود به زبان آلمانی مسلط بود و بدون اینکه آنها متوجه شوند درحالیکه ما با آلمانیها انگلیسی صحبت میکردیم ویا مترجم به آلمانی ترجمه می کرد، به ما میگفت که آنها به آلمانی به یکدیگر چه میگویند و این مساله باعث شد که ما روی جلسه مسلط شویم و نهایتاً توانستیم با اطلاعات فنی و علمی دقیقی که ارایه دادیم، آنها را متقاعد کنیم. در آن زمان، آلمانیها جریمه شدند و پنج تن فولاد از همان جنسی که ما میخواستیم به ما دادند و مشکل موتور اینگونه برطرف شد.
زمانی که آلمانیها دیدند مشکل سوخت، موتور، عایق و بالک موشک را حل کردیم و ازآنجاکه نمیخواستند مشکل ما حل شود و بتوانیم موشک کاتیوشا را بسازیم و به جبهه ها برسانیم و از طرفی هم نمیخواستند ما متوجه این مساله بشویم و ادعا میکردند که به دلیل قراردادی که با ما دارند متعهد به ما هستند، سعی کردند تا در کیفیت ماده اولیهای که برای ساخت عایق به ما میدادند، مشکلی درست کنند. ما اگر میخواستیم به آنها ثابت کنیم این عایق هم مشکل دارد، چندین ماه طول میکشید یعنی اینکه چندین ماه تولید موشک متوقف می شد و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که بهجای این کار در بازار داخلی به دنبال تولید آن باشیم چراکه جنس پیچیدهای نبود و ترکیب معدنی خاصی نیاز داشت که در حرارت بالا از خود مقاومت نشان دهد و درواقع از جنس عایقهای نسوز بود. در این راستا در بازار داخلی ترکیب موردنظر را پیدا کردیم و در کارخانه رنگسازی توانستیم عایق را تولید کنیم و نهایتاً این مشکل برطرف شد؛ اما در همان زمان آلمانیها، حلال عایق را به ما لیتری 30 مارک میفروختند که برای ما لیتری 90 تومان تمام میشد اما من، آقای دکتر قرنفلی و چند نفر دیگر از اعضای جهاددانشگاهی بهعنوان کسانی که در گروه شیمی بودیم به دنبال تولید آن در داخل رفتیم؛ چراکه ما کشور نفتی بودیم و قاعدتاً باید میتوانستیم آن را تولید کنیم. نهایتاً به آزمایشگاه رفتیم و نمونه حلال را آنالیز و بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که در ذوبآهن، حلالی تولید میشود که بسیار شباهت به حلال آلمانیها داشت. این حلال، لیتری پنج ریال تمام میشد و تا این حد توانستیم صرفهجویی در این زمینه انجام دهیم. در آن زمان دیگر آلمانیها نمیتوانستند برای ما گربه رقصانی کنند و نهایتاً موشک کاتیوشا به یک موشک موفق و خوب تبدیل شد که در جبههها رزمندگان از آن استفاده میکردند.
مهندس ترکان در آن زمان از بچههای جهاددانشگاهی تقدیر کرد و اعلام کرد که اعضای جهاددانشگاهی نهتنها آبروی ایران را خریدند و آلمانیها را سر جایشان نشاندند بلکه خط تولید موشک کاتیوشا بهخوبی راهاندازی و آماده شد. این همان پشتیبانی علمی و فنی جهاددانشگاهی بود که به کمک رزمندگان و جنگ آمد و کار بسیار بزرگی بود و اعضای جهاددانشگاهی وقتی نتیجه کار خود را میدیدند متوجه میشدند که وظیفه بسیار مهمتر و کاراتری از جنگیدن در جبههها علیه دشمندارند.
بنابراین اعضای جهاددانشگاهی هرروز انگیزه بیشتری پیدا میکردند و متوجه میشدند که کارشان چقدر ارزشمند است و تیم بسیار خوبی داشتیم بهگونهای که جهاددانشگاهی صنعتی شریف در آن زمان 350 نفر متخصص داشت؛ در آن زمان طرح شبزندهداران را راه انداختیم که همه بتوانند بهجای دو شیفت، سه شیفت و بهصورت شبانهروزی در آنجا کار کنند. چراکه نمیتوانستیم یک پروژه را یک سال طول دهیم و باید در طول چند ماه، مشکلی از مشکلات جنگ را حل میکردیم.
برای انجام کار با چه مشکلاتی مواجه بودید؟
در ابتدا مسئولین برای ورود جهادیها به این پروژهها مقاومت میکردند بهگونهای که روز اولی که میخواستیم همین مشکل را حل کنیم در ورودی مجتمع پارچین، ما را راه ندادند و به ما میگفتند شما جوجهمهندسها نمیتوانید به ما کمک کنید و فکر میکردند که ما میخواهیم جای آنها را بگیریم. فکر میکردند چون قبل از انقلاب در اینجا بودند قرار است آنها را حذف کنیم و از نیروهای حزباللهی هراس داشتند؛ اما ما از رییسجمهور وقت یعنی رهبر معظم انقلاب که در آن موقع رییس دولت بودند، نامه داشتیم، نهایتاً با اصرار مهندس ترکان توانستیم وارد شویم و مشکل پروژهها را حل کنیم.
بعد از یکی دو سال که بسیاری از مشکلات را حل کردیم، برای نیروهای صنایع دفاع در پارچین کلاس آموزشی گذاشتیم درحالیکه در ابتدا واقعاً تخصص چندانی در کار عملیاتی نداشتیم و اگر به من بهعنوان مهندس شیمی یک قالب صابون و یکتکه تیانتی میدادند فرق آنها را متوجه نمیشدم! اما با کار کردن در آن مجموعه توانستیم به تخصص بیشتری برسیم و برای آنها کلاس آموزشی هم برگزار کنیم. نتیجه این شد که کارخانه پُرکنهای تیانتی برای انواع خمپارهها را ساختیم و راهاندازی کردیم. دستگاههای موردنیاز، مخازن سادهای بود که ما ساخت آن را بلد بودیم اما به ما میگفتند باید از آلمان وارد شود و ایمنی نمونه خارجی متفاوت است، اما با اصرار جهادیها توانستیم خط تولید آن را هم راهاندازی کنیم.
دیگر چه پروژههای انجام دادید؟
یکی دیگر از پروژههایی که در زمان جنگ انجام دادیم این بود که نیروی هوایی به ما گفت که صندلیهای خلبان با مشکل مواجه است. وقتی خلبان به دلیل نقص فنی هواپیما مجبور است بهاصطلاح ایجکت کند (خود را به بیرون از کابین پرتاب کند)، صندلی و خلبان باید توسط راکت کوچکی به بیرون پرتاب شده و نهایتاً با چتر به زمین فرود بیاید، اما این اتفاق نمیافتاد. این راکتها که زیر صندلی خلبان بود وقتیکه روشن میشدند یک تراست (نیروی بالابرنده) ایجاد میکردند و آن نیروی بالابرنده باعث میشد، صندلی با خلبان صد متر از داخل هواپیما به بیرون پرتاب شود و اگر هواپیما سقوط کند به خلبان آسیبی وارد نشده و با چتر در زمین فرود آید. مشکل اینجا بود که سوخت این راکتها که زیر صندلی خلبان قرار داشت به دلیل آنکه مواد آلی در آن بود عمر مفیدی داشت (و آن عمر مفید تمامشده بود) باعث میشد که بهموقع عمل نکند و درواقع خلبان موفق نشود تا خود را در هنگام خطر انفجار هواپیما از هواپیما به بیرون پرتاب کند. درواقع تاریخمصرف گذشته بود و خلبان وقتی میخواست در دوران جنگ به عملیاتی برود این ترس را داشت که اگر هواپیمایش با نقص فنی مواجه شود یا آنکه در حال سقوط باشد نمیتواند خود را نجات دهد. برای همین ما اعلام کردیم که در زمینه سوخت کارکردهایم و منظورم آنهمان سوخت موشک کاتیوشا بود. با همان فرمولی که در پروژه قبلی یاد گرفته بودیم سوخت راکتهای زیر صندلی خلبان را نیز اصلاح کردیم و پس از تست متوجه شدیم که سیستم موردنظرشان اصلاح و پیاده شده است و درواقع صندلی همه هواپیماهای جنگی مانند اف 4 به سوختهای جدید تجهیز شدند و خلبانان نیز با خیال راحت پرواز میکردند و اینیکی از نعمتهای کار ما در زمینه موشک کاتیوشا بود که در هواپیماهای جنگنده بکار رفت.
یکی دیگر از مشکلاتی که در زمان جنگ بهویژه در حوزه بمباران شهرها وجود داشت این بود که عراقیها با هواپیما بهراحتی وارد کشور میشدند و شهرهای مختلف را بمباران میکردند و رادار نمیتوانست آنها را رصد کند. عراقیها در ارتفاع پایین پرواز میکردند و این مساله باعث میشد که از زیر رادارهای ما رد میشدند، مشابه این صحنه در فیلم «شوق پرواز» نمایش دادهشده است.
به خاطر اشکال رادار نمیتوانستیم بمبافکنهای عراقی را رصد کنیم؟
عراقیها محلهای نفوذ به کشور را از زیر رادارهای ما پیداکرده بودند و مشخص نبود این کار با خیانت برخی عوامل داخلی رخداده بود یا اینکه خودشان این نقاط را پیداکرده بودند. اگر هواپیماهای عراقی از ارتفاعی بالاتر قصد ورود به کشور را داشتند با پدافندهوایی یا بکمک هواپیمای اف 14 آنها را نابود میکردیم، چون رادارهای ما متوجه میشدند، اما عراقیها زیرآبی میرفتند. درنتیجه ناگهان به نزدیکی شمال میرسیدند و نیروگاه نکا را مورد هدف قرار میدادند. ما باید راهحلی پیدا میکردیم. به این نتیجه رسیدیم که باید مین هوایی درست کنیم. درواقع میخواستیم ابزاری درست کنیم که در مسیر حرکت هواپیماهای عراقی قرار گیرد تا راه نفوذ آنها را ببندیم.
مینهای هوایی دقیقا چطور کار میکردند؟
مینهای هوایی درواقع بالنهایی بودند که در داخلشان گاز هیدروژن پر میکردیم و به دلیل وجود این گازسبک بالنها در هوا میایستادند. با کمک کارخانههای پلاستیکسازی اطراف تهران، بالنها را ساختیم. از هواشناسی کمک گرفتیم و بالنهایی که آنها برای هواشناسی استفاده میکردند را گرفتیم و داخل آنها را پر از گاز هیدروژن کردیم. نهایتاً چندصد متر کابل فولادی به آنها میبستیم و در تماممسیر نفوذ هواپیماهای عراقی بخصوص پالایشگاه ها، نیروگاه ها و مراکز نظامی بالن قراردادیم.
عراقیها در دفعات بعد وقتیکه میخواستند از ترفند سابق خود استفاده کنند و مثلاً با ارتفاع پایین از میان دو دامنه کوه عبور کنند با این بالنها مواجه شدند و دیدند که دیگر نمیتوانند نفوذ خود را انجام دهند و اگر از مسیر دیگری میخواستند نفوذ کنند آنها را میزدیم و اگر نزدیک این بالنها میشدند مانند یک بمب منفجر میشد. در این پروژه تعداد زیادی مین هوایی یا همان بالن تولید کردیم و در همه نقاط کور رادار خودمان به هوا فرستادیم تا مسیرهای نفوذ هواپیماهای عراقیها را ببندیم(مثل پالایشگاه اصفهان). در این پروژه تیم بسیار خوبی از اعضای جهاددانشگاهی و پدافند هوایی ارتش داشتیم و تا مدتها بمباران مراکز حساس و شهرها از سوی ارتش بعثی قطع شد.
چه شد که عراقیها دوباره بمباران را آغاز کردند؟
پسازاین مساله عراقیها بیکار ننشستند و از روسها هواپیمای میگ 29 خریداری کردند و ازآنجاکه این هواپیمای جنگی بسیار بلندپرواز بود و نمیتوانستیم بهراحتی آن را هدف قرار دهیم کار ما سخت شده بود. آنها هم مجبور بودند از بمب لیزری استفاده کنند تا بتوانند اهداف موردنظرشان را بمباران کنند. بمب لیزری اینگونه کار میکرد که نور لیزر را از هواپیما روی زمین می تابانند و وقتیکه نور لیزر به سمت هواپیما برمیگردد، بمبی که پرتاب میشد مسیر نور لیزر را دنبال میکرد تا به هدف اصابت کند. در آن زمان این تکنولوژی بسیار پیشرفته بود، هواپیمای میگ 29 بهوسیله نور لیزر و بمب آن بهوسیله تکنولوژی سرچکننده لیزر، میتوانست اهداف خود را شناسایی، انتخاب و بمباران کند. البته یکی از رزمندگان در اصفهان میگ 29 را با موشک مورد هدف قرار داد و زمینگیر کرد و عراقیها متوجه شدند که برای ما سرنگون کردن میگ 29 هم امکان دارد. متأسفانه رزمندهای که با موشک زمین به هوا توانسته بود، میگ 29 را هدف قرار دهد چند روز بعد توسط منافقین به شهادت رسید زیرادر آن زمان مصاحبهای در تلویزیون داشت و تصور می شد چنین مصاحبههایی مردم را شاد میکند. البته راهحل جدیدی برای بمبهای لیزری میگ 29 هم پیدا کردیم و آن این بود که در سطح زمین و اهداف موردنظر آنها گازی پخشکنیم که بهجای اینکه نور لیزر به سمت هواپیما برگشته و برای بمب قیفی درست کند، نور لیزر در هوا پخش میشد.
پس بمبهای لیزری میگ ۲۹ را هم با گاز کاملاً از کار انداختید؟
اعضای جهاددانشگاهی صنعتی شریف مواد خاصی را برای این گاز درست کردند و بهمحض اینکه بمباران هوایی اعلام میشد این مواد را در زمین پخش میکردیم و تولید گاز میکرد. وقتی لیزر به این گاز برمیخورد به بالا برنمیگشت و عملاً بمبهای لیزری هم از کار افتاد چراکه دیگر نمیتوانستند بمبهایشان را شلیک کنند. این پروژهها جزو پروژههای بسیار مهم و تأثیرگذار در زمان جنگ بود که کمک زیادی به رزمندگان کرد و درواقع توانستیم سیستمهای پیشرفته و گرانقیمت عراقیها را بلااستفاده کنیم.
با توجه به اهمیت اقداماتتان، آیا خطری هم بچههای جهاد را تهدید میکرد؟
اگر در آن زمان صدام متوجه میشد که ما چهکاری در پشت جبههها انجام میدهیم حتماً اقدام بهتلافی میکرد. البته در زمان بمباران شهرها یکی از بمبها وسط دانشگاه شریف، درست روبهروی دانشکده شیمی فرود آمده بود و اینجا دقیقا همانجایی بود که بسیاری از بچههای جهاددانشگاهی هرروز دورهم جمع میشدند و کار میکردند. خوشبختانه این بمباران بعدازظهر جمعه اتفاق افتاد و هیچیک از دانشگاهیان و اعضای جهاددانشگاهی شریف حضور نداشتند. اگر این بمباران یک روز قبل یا بعد اتفاق میافتاد تکرار بمباران کارگاه جهاددانشگاهی در دانشکده فنی دانشگاه تبریز بود که تعدادی از اعضای جهاددانشگاهی آن استان به شهادت رسیدند. گرچه بعید نمیدانستیم که منافقین گرای آن کارگاه را داده باشند؛ چراکه از این خیانتها بسیار انجام میدادند. آن زمان ما کمتجربه بودیم و نمیدانستیم برای بعضیها نباید این مسائل را بازگو کنیم و گهگاه در نماز جمعه برای اینکه مردم شاد شوند امام جمعه کارهایی را که انجام میشد را توضیح میدادند. جنگ توسط همین جوانان انقلابی دانشگاهی پشتیبانی میشد و الا کشوری که از سوی همه تحریم بود و حمایت نمیشد نمیتوانست کاری انجام دهد. ولی خدا خواست و انجام شد.
میتوانید به یکی از پروژههای خلاقانه بچههای جهاد هم اشارهکنید؟
وقتی موشک «فونیکس» که یک موشک گرانقیمت و پیشرفته بود، تمام شد عملا هواپیماهای اف 14های ایران بلااستفاده میشد؛ اما نیروی هوایی ایران که قبلاً سابقه همکاری با جهاددانشگاهی شریف را داشتند، تیمی به نام جهاد خودکفایی درست کرده بودند که آن زمان تیمساربازرگان رئیس جهاد خودکفایی نیروی هوایی بود. آنها جرأت پیداکرده بودند و موشک زمین به هوای هاگ را که در آن زمان تعداد زیادی از آن را داشتیم بهعنوان موشک هوا به هوا روی هواپیمای اف 14 نصب کردند و اتفاقاً این خلاقیت آنها جواب داد و هواپیماهای اف 14 ایران دوباره به پرواز درآمدند و درواقع موشک زمین به هوا را به موشک هوا به هوا تبدیل کردند.
این مساله تحول عظیمی محسوب میشد چراکه تا دیروز نیروهایی که جرأت کار تعمیرات تخصصی را به خود نمیدادند و یا خارجی ها مانع پیشرفت آن ها شده بودند، آنقدر جسارت به خرج دادند که مشکل نبود موشک فونیکس که یکی از پیشرفتهترین موشکهای دنیا بود و تمامشده بود را بهوسیله جایگزین کردن آن با موشک هاگ حل کردند.
درواقع به یک نوع خودباوری رسیده بودید...
خاطرهی جالبی به ذهنم آمد، در اوایل جنگ از فرودگاه مهرآباد قطعهای برای ما آوردند که میگفتند خرابشده و باید آن را تعمیر میکردیم. این قطعه بُرد هواپیما بود و به دلیل آنکه در سرعت و شتاب بالا هواپیما حرکت میکرد باید بهگونهای از آن محافظت میشد تا آسیب نبیند. بنابراین با رزین پوشانده میشد. مساله اینجا بود که روی این قطعه به انگلیسی نوشتهشده بود که به دلیل وجود اشعه رادیواکتیو باز نشود؛ اما دل را به دریا زدیم و آن را باز کردیم تا ببینیم مشکل چیست. وقتیکه برد را باز کردیم دیدیم مقاومت آن سوخته است و نهایتاً آن را دوباره به نیروی هوایی تحویل دادیم تا تست کنند. نتیجه این بود که مشکل حل شد و خارجیها بهدروغ روی آن نوشته بودند اشعه رادیواکتیو که کسی به آن دست نزند. نتیجه این پروژه هم این شد که یاد گرفتیم نباید آنقدر خودباخته باشیم که به هیچ موضوعی وارد نشویم و نه آنقدر خودشیفته باشیم که شکست بخوریم.
آیا پروژهی عمده دیگری در حوزه نیروی هوایی داشتید؟
وقتی شهید ستاری فرمانده نیروی هوایی بود، علاقه خاصی به بچههای جهاددانشگاهی صنعتی شریف پیدا کرد. به جهادیها گفت که به مشکل بزرگی در نیروی هوایی برخورده است و آن اینکه هواپیماهای جنگنده اف 5 ارتش ایران که تعداد زیادی از آن را هم در آن زمان داشتیم با مشکل در سیستم INS مواجه شده بود. درواقع این سیستم چشم و گوش خلبان بود و به او میگفت که دقیقا در کجا قرار دارد و همان سیستم ناوبری هواپیما است.
در این پروژه تیم الکترونیک جهاددانشگاهی صنعتی شریف بهصورت شش ماه مداوم روی آن کارکردند. وقتی سیستم ناوبری این هواپیما را باز کردیم بچهها دیدند که تعداد زیادی المان و آیسی در بورد این سیستم وجود دارد. اما پیشنهاد شد که بهجای آنهمه آیسی، از آیسی های جدید که در بازار موجود بود استفاده کنیم که کار همه آنها را انجام میداد. درواقع این مساله به دلیل این بود که هواپیمای اف 5 قدیمی بود و آیسیهای جدید اتفاقاً بهتر کار میکرد. انصافاً شهید ستاری در آن زمان به ما خیلی کمک کرد و شماره مستقیم خود را به ما داد و گفت هر زمان مشکلی پیدا کردیم با او تماس بگیریم. واقعاً بسیاری از مشکلات در آن زمانهمچون سفرهای خارجی یا خرید و تأمین تجهیزات و قطعات را حل کرد تا توانستیم بوردهای چندلایه هواپیمای اف 5 را درست کنیم و این مشکل با کمک آیسی های جدید حل شد.
یکی دیگر از مشکلات این سیستم، حافظهاش بود. در آن زمان هواپیمای اف 5 حافظهاش 10 کیلوبایت بود درحالیکه امروز همه با داشتن یک فلش مموری چند ده گیگ اطلاعات را در جیبشان میگذارند. حافظه اف 5 از یک توپ بازی بچه بزرگتر بود و ما آن حافظه را برداشتیم و آن را با حافظههای جدیدی که در آن زمان وجود داشت و بسیار کوچکتر و پیشرفتهتر هم بود، عوض کردیم و دیگر مشکلی برای هواپیماهای اف 5 به وجود نیامد. نهایتاً سیستم ناوبری هواپیمای اف 5 که از چند بورد چند لایه تشکیل شده بود بهصورت کامل، درست و بهروز شد. آمریکاییها خبر نداشتند جایی به نام جهاددانشگاهی وجود دارد و در آنجا چنین پروژههایی انجام میشود و اینگونه اظهارنظر میکردند که خوشحالیم که افرادی را در نیروی هوایی ایران بهگونهای تربیت کرده ایم که هواپیماهای اف 5 را باوجوداینکه مشکلات بسیاری دارد بدون مشکل به پرواز درمیآورند و از پس عراقیها که هواپیماهای پیشرفتهتری دارند، برمیآیند! درواقع باید بگویم که در این پروژهها گرچه اعضای جهاددانشگاهی صنعتی شریف و دیگر واحدها زحمات بسیاری کشیدند و تلاش بسیاری کردند تا مشکلات علمی و فناورانه جنگ را حل کنند اما درواقع این لطف خدا بود که شامل حال ما میشد و در لحظهبهلحظه به ما کمک میکرد. درواقع گزافه نیست اگر بگویم که به بچهها در آن زمان الهام میشد که چهکاری باید انجام دهند.
در کل چند پروژه توسط جهاددانشگاهی صنعتی شریف در آن دوران انجام شد؟
پروژهها و طرحهای جهاددانشگاهی صنعتی شریف در حوزه دفاعی در سالهای جنگ بیشتر از 100 پروژه بود و آنهایی را که به خاطر آوردم و اهمیت بیشتری داشت را سعی کردم مطرح کنم. در برخی از این پروژهها مشارکت داشتم و از بعضی دیگر از آنها به دلیل اینکه معاون اجرایی جهاددانشگاهی صنعتی شریف بودم، خبر داشتم.
یکی از پروژههایی که درباره آن بهعنوان طرحهای مهم جهاددانشگاهی صنعتی شریف یاد میشود پروژه رحمت است، اگر آن را به خاطر دارید، توضیح دهید.
صدام در دوران جنگ تحمیلی به کمک شرکت راکال انگلستان سیستم رمزکننده ای روی بیسیم های خود قرار داد که مکالمات بهصورت رمزنگاریشده در بیسیم منتقل شود و از آنجا که این سیستم رمز کننده برای ناتو بود تصور میکردند هیچکسی نمیتواند آن را رمزگشایی کند بنابراین با خیال راحت از این رمزکننده استفاده میکردند.
در آن زمان صدام آنقدر به این سیستم رمزکننده اعتماد داشت که نامههای سری خودش به فرمانده ارتش و فرمانده لشکر را پشت بیسیم میخواندند و ابلاغ میکردند.
دکتر منوچهر منطقی چند ماه قبل از این داستان پروژه رمزنگاری را به جهاددانشگاهی دانشگاه صنعتی شریف محول کرد و بچههای جهاد روی آن کار را آغاز کردند.
البته ازآنجاکه ما در مورد این موضوع اطلاعاتی نداشتیم، تیم جهاددانشگاهی روی این موضوع مطالعات بسیاری انجام داد و مدت طولانی به مطالعه و تحقیق کتابخانهای گذشت چراکه آن زمان مانند امروز نبود که اینترنتی باشد هر سؤالی داشته باشی بهراحتی و با یک جستجوی ساده به آن دسترسی پیدا کنی؛ بنابراین برای انجام تحقیقات و مطالعات باید سؤالاتمان را لابلای کتابها جستجو میکردیم و حتی بعضاً دو ماه منتظر میماندیم که مقالهای از خارج از کشور بیاید.
خوششانسی که در آن زمان آوردیم این بود که یکی از این بیسیم ها در جبهه غنیمت گرفته شد و دیدیم کنار آن دستگاهی قرار دارد اما در آن زمان کسی نمیدانست آن دستگاه چیست و چه کاربردی دارد. نهایتاً در میان اسرای عراقی کسی را پیدا کردیم که میتوانست از بیسیم استفاده کند و دستگاه رمزنگاری را میشناخت و پس از یادگرفتن کار دستگاه رمزکننده متوجه شدیم باید چگونه روی آن کارکنیم.
این دستگاه درواقع برد چندلایهای بود که روی آن سیستم رمزکننده نصبشده بود و جالبتر از همه اینکه برای رمزگشایی آن خدا لطف بزرگی به بچههای جهاد کرد و به همین دلیل اسم این طرح را «رحمت» گذاشتیم. و این سیستم رمزگشایی بیسیم در دوران دفاع مقدس و تا پایان جنگ در خدمت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
نظر شما :